سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جلای این دلها ذکر خدا و تلاوت قرآناست . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 18  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 15593
 
سیب
 
راه های جالب برای حدس زدن جنسیت فرزندتان
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 1:10 صبح)


چه چیز جالب تر و مفرح تر از حدس زدن جنسیت
نوزادی است که هنوز به دنیا نیامده؟ همه دوست دارند دستی در این کار داشته باشند. پس تعجب نکنید اگر یک وقت کسی را که نمی شناخته اید در سوپر مارکت جلو بیاید و بخواهد جنسیتفرزندتان را حدس بزند. برای سالیان سال، افراد برحسب متدهایی که در طول زمان به طور تجربی کسب کرده بودند، جنسیت نوزادان را در شکم مادر پیش بینی می کردند. هرچند که این داستان ها تا حد زیادی از واقعیت دور بوده اند، اما برای سرگرمی جالب است.

 

پسر است اگر:

اوایل حاملگی اول صبح حالت تهوع نداشته اید.
ضربان قلب نوزاد کمتر از 140 در دقیقه است.
در قسمت شکم چاق می شوید.
شکمتان مثل یک توپ بسکتبال می شود.
نوک سینه هایتان به طور قابل ملاحظه ای تیره
تر می شود.
به غذاهای ترش و شور علاقه مند می شوید.
به پروتئین—گوشت و پنیر—علاقه مند می شوید.
پاهایتان سردتر از دوران قبل از حاملگی خواهد
شد.
موی روی پاهایتان سریعتر رشد می کند.
دستهایتان خیلی خشک می شود.
پدر بچه هم همراه با شما شروع به چاق شدن می
کند.
حاملگی برایتان بسیار خوشایند است.
رنگ ادرارتان زرد روشن خواهد شد.
بینی تان بزرگ تر خواهد شد.
حلقه ازدواجتان را با نخ روی شکمتان آویزان
نگاه دارید، دایره دایره می چرخد.
سردرد خواهید داشت.
سنتان را موقع حاملگی با عدد ماهی که در آن
حامله شدید را جمع کنید، عدد
زوج به دست می آید.

 

 


دختر است اگر:

 

اوایل حاملگی اول صبح حالت تهوع خواهید داشت.
ضربان قلب نوزاد حداقل 140 در دقیقه است.
در قسمت های ران و باسن چاق می شوید.
سینه ی سمت چپتان بزرگتر از سمت راستی می شود.
موهایتان هایلایت قرمز می گیرد.
شکمتان شکل هندوانه می شود.
به غذاهای شیرین علاقه مند می شوید.
به میوه جات علاقه مند می شوید.
به آب پرتقال علاقه مند می شوید.
در دوران حاملگی نسبت به واقع عادی حال خوبی
ندارید.
در دوران حاملگی بداخلاق و ترشرو می شوید.
صورتتان بیش از همیشه جوش می زند.
ته مانده ی نان را نمی خورید.
سینه هایتان طراوت خاصی می گیرد.
رنگ ادرارتان زرد تیره می شود.
اگر حلقه ی ازدواجتان را با نخ روی شکمتان
آویزان نگاه دارید، به اطراف
خواهد چرخید.
سنتان را موقع حاملگی با عدد ماهی که در آن
حامله شدید را جمع کنید، عدد
فرد به دست می آید
 



نظرات دیگران ( )

آقایون و خانمها آیا میتوانند باهم "فقط دوست" باشند؟
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 12:56 صبح)

تاکنون در یک چنین ارتباطی قرار گرفته اید؟ آیا تا حالا شده که با جنس مخالف فقط یک دوستی معمولی داشته باشید؟ اگر هم یک چنین تجربه ای را نداشته اید....خوب....بیایید در مورد آن فکر کنیم: "آیا امکان دارد که یک زن و یک مرد بدون برقراری هیچ گونه رابطه رمانتیکی، فقط با هم دوست باشند؟" هزاران مطالعه و تحقیق مختلف انجام گرفته و پژوهشگران در حال تحلیل این امر هستند که رابطه دوستی میان جنس های مخالف امکان پذیر هست یا خیر. همچنین مصاحبه های بیشماری نیز با خانم ها و آقایون انجام پذیرفته و نظر آنها را در مورد این امر جویا شده اند. به هر حال درطی این گفتگوها، هم شاهد نظریات مثبت بوده ایم هم منفی. برای بیشتر خانم ها و آقایون ارتباط با جنس مخالف در حیطه دوستی جذابیت دارد، اما غیر ممکن است. اغلب افراد معتقدند که: "به هر حال کار به جاهای باریک کشیده میشود." منظور آنها این است که ارتباط به صورت ناخواسته، رمانتیک می شود. برای یک زن و یک مرد بسیار دشوار است که بتوانند یک دوستی افلاطونی را دنبال کنند. به طور طبیعی، احساسات و عواطف وارد رابطه شده و یکی از طرفین مالکیت طلبی را آغاز نموده و حسادت ورزی شروع می شود. آیا می توانید در حالیکه با او خوشگذرانی می کنید، زمانی را در کنار هم می گذرانید، و با هم فعالیت های مشابهی را انجام می دهید، جلوی شهوتتان را بگیرید ؟ احتمالاً نه؛ به هر حال با توجه به تمام داستان های عاشقانه ای که در فیلم ها، و کتاب ها می بینیم و می خوانیم، کمتر اتفاق می افتد که دوستی زن و مرد تداوم داشته و ساده باقی بماند. تا کنون چند داستان را میتوانید تجسم کنید که در آن دوستی یک زن و مرد به سادگی ادامه داشته و هیچ اتفاق عاشقانه ای در آن به وقوع نپیوسته؟ مشکل دیگری که مطرح می شود این است که اگر زن و مرد متاهل باشند، به طور حتم همسرشان تمایلی ندارند که شریک زندگیشان یک دوست صمیمی از جنس مخالف خود داشته باشد به ویژه اگر مدت زمان زیادی را نیز با هم صرف کنند. نظر همسر شما در این زمینه چیست؟ .... ؟؟؟ .... با هم به خواندن این مقاله ادامه دهید.... احتمالاً نظرش تغییر می کند.... از سوی دیگر، افرادی نیز هستند که از این سؤال تعجب کرده و با صراحت تمام اظهار می دارند: البته که آنها می توانند با هم باشند، چرا که نه؟! این افراد گرایشات رمانتیک روابط دوستانه میان زن و مرد را غیر عادی می دانند و آن را به طور کلی رد می کنند. یکی از همین آقایون می گوید: "صمیمی ترین دوست من یک خانم است و من هرگز به فکر برقراری ارتباط رمانتیک با او نیفتاده ام." خانم هایی هم که طرفدار این نوع روابط هستند، می گویند: "من با آقایون خیلی راحت تر از خانم ها می توانم ارتباط برقرار کنم، ما با هم ورزش می کنیم و اوقات خوشی را سپری می نماییم." در تحقیقات غیررسمی در مورد افرادی که با جنس مخالف "فقط دوست" هستند، اظهارات مثبتی بدست آمده است. اغلب مردها اظهار می دارند که در روابط دوستانه خود با خانم ها مهربانی زیادی را دریافت می کنند، امری که در روابط مردانه کمتر قابل دسترسی می باشد. برخی از آقایون در این زمینه اظهار می دارند که: "من مجبور نیستم که در مقابل یک خانم قدرت نمایی و زورآزمایی کنم و به راحتی می توانم نقاط ضعفم را با او در میان بگذارم، آنها با وجود اطلاع از کلیه ضعف، باز هم ما را میپذیرند." خانم ها هم در مورد دوستان معمولی مرد خود اینطور نظر می دهند که: "او یک معیار مناسب برای آشنایی با خصوصیات مردانه است، امری که ما از دوستان مونث خود نمی توانیم دریافت کنیم." خیلی جالب است که خانم ها به اندازه آقایون نسبت به دوستان جنس مخالف خود احساس صمیمیت نمی کنند. حتی خانم هایی که در میان دوستان صمیمی خود آقایون را هم دارند، اما یک سری محدودیت های کاملاً روشن را در مورد ارتباطات خود با آنها تعیین می نمایند. خانم ها معتقدند: "من اوقات خوشی را با دوستان پسرم سپری می کنم، آنها می توانند در مورد برخی از مسائل حامی و کمک رسان باشند، اما جای دوستان دخترمان را نمی گیرند، من هیچ گاه آنطور که با دوستان دخترم در مورد مسائل مختلف صحبت می کنم، نمی توانم با دوستان پسرم صحبت کنم." به نظر می رسد که بازدهی روابط با جنس مخالف برای آقایون بیش از خانم هاست؛ اما این امر در تمام شرایط صحت پیدا نمی کند. خانم ها هم در کنار آقایون احساس تنوع بیشتری می کنند. حالا با وجود تمام این حرف ها می توانیم به این نتیجه برسیم که پاسخ به سؤال: آیا زن و مرد می توانند فقط با هم دوست باشند، بله است؟ تعداد انگشت شماری از روابط به این سادگی ادامه پیدا می کنند. پاسخ حقیقی سؤال این است که "بستگی دارد"، خوب حالا می خواهید حاشیه را کنار بگذاریم و لپ مطلب را برایتان روشن کنیم: این روابط به چه چیزی بستگی دارند؟ آنها به این امر بستگی دارند که هر یک از طرفین ارتباط تا چه اندازه قصد رشد کردن و رسیدن به کمال را دارند. در این نوع روابط چه خانم ها و چه آقایون، باید مواردی را در نظر بگیرند که شاید در روابط با جنس مخالف کمتر به آن فکر می شود. یک دوست مؤنث برای یک مرد صرفاً باید به عنوان فردی حساب شود که او می تواند احساساتش را راحت تر با او در میان بگذارد، با مهر و محبت بیشتری با او رفتار کند، و وجهه آسیب پذیر او را بپذیرد. یعنی دقیقاً کارهایی که یک مرد در کنار دوستان مذکر خود نمی تواند انجام دهد. یک دوست مذکر هم برای خانم به منزله شخصی است که می تواند به راحتی در کنار او استقلال، و جنبه خشن و منطقی خود را بیشتر تجربه کند، وجوهی که تجربه آنها با جنس مونث کمی دشوار است. بهتر است به دنبال جواب "بله" یا "نه" برای این سؤال نباشیم. باید در یک چنین رابطه ای قرار بگیریم تا بتوانیم بله یا خیر آنرا تعیین کنیم. خانم ها و آقایون می توانند از دوستی با یکدیگر لذت ببرند، اما نه به همان اندازه ای که با افراد همجنس خود ارتباط برقرار می کنند.



نظرات دیگران ( )

همه چیز در مورد براد پیت
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 12:40 صبح)


 1- برا د پیت در 18 دسامبر1963 در شاونی روستایی در او کلاهامای امریکا به دنیا امد .

2- نام اصلی وی ویلیام براد لی پیت می باشد.

3- او فرزند بزرگ خانواده می باشد و یک خواهروبرادر کوچکتر از خود دارد.

4- براد پیت با قد 183سانتی از بلند قامتان هالیوودمی باشد..

5- او پیش بازیگری به کار هایی از قبیل رانندگی لیموزین پیشخدمتی وحتی به عنوان مستخدم خانگی مشغول بوده است .

6- او کار خود را به عنوان بازیگر با بازی در سریال های تلویزیونی اغاز کرد.
 
7- برادپیت نزد روی لندن تعلیم بازیگری دید.

8- او به دروغ به والدینش گفته بود که در دانشگاه مشغول تحصیل در رشته ی معماری می با شد.

9- اولین بازی او در فیلم سرزمین هیچ کس در سال 1987 در نقش یک پیشخدمت در یک مهمانی بود که حتی دیالوگ هم نداشت.

10- براد پیت اولین بار با همبازی اش جیل شولن نامزد می کند که به سرانجامی نمی رسد .انها سر صحنه فیلم کلاس برش1989 با یکدیگر اشنا شدند .

11- براد پیت بعد از بازی در فیلم تلما ولونیزدر سال 1991 به شهرت رسید که برای بازی در این فیلم تنها 6هزار دلار دستمزد دریافت کرد.

12- سال 1990 بعد از بازی در فیلم خیلی جوان برای مردن با همبازی اش ژولیت لوئیس قرار ازدواج گذاشتندولی باهمدیگر ازدواج نکردند.

13- مجله ی مردم از جمله مجله های معروف می باشد سال 1995 او را به عنوان زیباترین مرد زنده جهان انتخاب کرد.

14- براد پیت در ماه ژوئن سال 1997 علی رغم تمام علاقه ای که به گو ینت پالترو داشت توافقی از او جدا شد. انها سال 1995در فیلم هفت مقابل همدیگر بازی می کردند .

15- براد پیت بعد از بازی در فیلم هفت سال در تبت در سال 1997 دیگر از طرف دولت چین اجازه ورودبه کشور چین را ندارد ورود او به کشور چین غیر قانونی اعلام شد.

16- سال 1998 براد پیت در فیلمی به نام گوشه تاریک خورشید بازی کرد ولی این فیلم به خاطر مسائل سیاسی هیچ گاه اجازه اکران نگرفت وچنانچه به نما یش در می امد موفقیت بزرگی برای براد پیت به همراه داشت.

17- ماه ژوئن سال 1999 یکی از طرفداران براد پیت قصد داشت تا مخفیانه وارد منزل او شود ولی توسط پلیس دستگیر شد واین حکم برای او صادر شد که اجازه این که از از صد یاردی خانه براد رد شود.

18- براد تنها کسی بود که توانست از سال 1994 تا سال 2000 عنوان زیباترین مرد زنده جهان را به خود اختصاص دهد .او سال 2006 نیز این عنوان را از ان خود کرد .

19- براد اولین بار برای فیلم دوازده میمون نامزد دریافت اسکار شد.

20- براد برای بازی در فیلم هفت 4 ملیون دلار دستمزد گرفت واین اولین دستمزد میلیون دلاری او بود.
 
21- یکی از بزگترین ایراداتی که براد دارد علاقه بیش از حد او به سیگار کشیدن است وهیچ وقت هم نتوانست ان را ترک کند.

22- در 29 سال 2000براد و جنیفر انیستون با همدیگر ازدواج کردند وبه خاطر علاقه بیش از حدشان به یکدیگر به زوج طلایی هالیوود لقب گرفتند .

23- مراسم ازدواج انها در زما ن خود یکی از گران قیمت ترین مراسم های ازدواج بود.

24- براد برای مراسم ازدواجشان یک هلی کوپتر اجاره کرده بود تا کل محوطه را تحت کنترل خود داشته باشد.

25- او حتی برای خوشایند جنیفر انیسون زبان یونانی را اموخت زیرا اجداد جنیفر یونانی بوده اند.

26- به خاطر علاقه بیش از حد جنیفر انیسون به الماس براد یک ترتیبی داده بود که 13 الماس به روی حلقه ازدواجشان کار شود .

27- سال 2001 جنجالی ترین سال براد بود زیرا کمپانی معروف دامیانی که طراحی حلقه ازدواجشان را بر عهده داشت طرح حلقه ان ها را به فروش رساند وکار انها را به دادگاه کشیده شد.

28- براد پیت به همراه جنیفر انیسون وبراد گری کمپانی تهیه فیلم پلن بی اینتر تاینمنت را بنا نهادند که هم اکنون ان را سه نفری اداره می کنند.

29- یکی از موفق ترین وپرفروش ترین فیلم های او فیلم تروا ساخته سال 2004 بود که بخاطر این فیلم 20 پوند به عضلات خود اضافه کرد .

30- از نکات جالب این فیلم این بود که براد به خاطرفعالیت زیادش در این فیلم بیش از حد خسته می شد . طوری که یکی از روز ها طوفانی سر گرفت که بیشتر چادر ها را از جا کند از جمله چادر براد ولی براد به خاطر خستگی زیادش در خواب به سر می برد .

31- براد دعوت برای بازی در فیلم مکزیکی را تنها به خاطر حضور جولیا رابر تز رد کرد.

32- او با این که در فیلم های موفقی به ایفای نقش پرداخته بود ولی هیچ گاه نتوانست برنده جایزه اسکار شود.

33- براد در هالیوود به نسخه جوان رابت ردفورد بازیگر قدیمی هالیوود شهرت پیدا کرده است.

34- به یادماندنی ترین نقش براد نقش کار اگاه دیوید میلز در فیلم هفت می باشد که بعد از بازی در این فیلم موفقیت های زیادی در هالیوود به دست اورد .

35- براد برای فیلم باشگاه مشت زنی بوکس حرفه ای را اموخت.
 
36- او حتی برای فیلم رود خانه ای از میانش می گذرد مجبور به یادگیری پرش از ارتفاع شد .

37- براد تنها یک بار ان هم به خاطر بازی در فیلم یازده یار اوشن مبلغ 30 میلیون دلار دستمزد گرفت واین بیشترین دستمزد او تا کنون می باشد .

38- شخصیت کاپیتانی امریکایی که شخصیتی مافوق بشری می باشد در کمیک ها مارول از شخصیت های مورد علاقه اوست ولی هیچ وقت دعوت برای این شخصیت در بازی نشد .

39- او در کنار کار بازیگری خوانندگی را نیز تجربه کرده است. موضوع البوم او حمایت از حیوانات ومحیط زیست بود .

40- براد سال 2003 به عنوان صدا پیشه انیمیشن سند باد افسانه هفت دریا در نقش سند باد حضور داشت .

41- گروه موسیقی لینکن پارک محبوبترین گروه او می باشد.

42- براد سال های سال است که برای شرکت ژاپنی ادوین چین به عنوان مانکن تبلیغ می کند. او حتی برای شرکت تویوتا تبلیغ می کرد که از تبلیغ های پر طرفدار در اسیا بود .

43- در مدت فیلم اقا وخانم اسمیت رابطه ای صمیمانه ای بین براد وانجلینا جولی به وجود امد.

44- سال 2005 براد وجنیفر انیستون بعد از 5 سال زندگی مشترک از همدیگر جدا شدند وشایعات حاکی از ان است که رابطه بین براد وانجلینا باعث این جدایی شده است. .

45- براد تا کنون 13 نامزد ناموفق را در زندگی اش تجربه کرده است واین ازدواج اونیز سرانجام خوبی نداشت .

56- سال 2004 براد به همراه انجلینا جولی برای گرفتن فرزند خواندگی دختری به نام زهرا به اتیوپی رفت..

47- بعد از این موارد همگان منتظر ازدواج انان می باشند زیرا انها به تازگی در همه ی محافل در کنار یکدیگر می روند انجلینا حتی بر سر صحنه های فیلمبرداری براد می رود وبراد برای راحتی او در همان شهر اپارتمانی اجاره می کند.

48- براد برای تولد انجلینا جولی یک دسته گل کمیاب را به قیمت 150 هزار دلار خریداری کرده وبه او هدیه داده است.

49- او اخیرا مشکلات زیادی با عکاسان وخبرنگاران فضول دارد . به تازگی او عکاسی را که در خانه ی وی مخفی شده بود را تحویل پلیس داد. این عکاس قصد داشت تا از براد در خانه اش مخفیانه عکس بگیرد.

50- به دور از شایعات وحاشیه هایی که در گیر انهاست او هر سال جز ده بازیگر مطرح جهان انتخاب می شود.



نظرات دیگران ( )

فقط آقایان بخوانند!
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 12:36 صبح)
فقط آقایان بخوانند.....زنها را درک کنید تا صمیمیت فوران کند.تنها حسی که اورا هراسان می‌کند عدم درک متقابل از سوی همسرش می‌باشد....همانقدر که مردان از عدم شایستگی می‌ترسند،زنان از این که احساسات و عواطف شان درک نشود، بیمناک هستند...اگر می‌خواهید شوهری نمونه باشید،باید بدانید که‌ زنان را درک کنید.... نیازها، عواطف و حضور همسرتان را درک کنید....شما باید شادی‌،ناراحتی‌، سرزندگی و کسالت وهمه حالات آنها را درک کنید....زن باید حرف بزند، تا راحت شود....زنان باید صحبت کنند، آنان باصحبت کردن آرام می‌شوند....همین که شروع به تعریف کردن می‌کنند،انگار که آن مسئله به بهترین شکل حل شده است.... هرگز او را از تعریف کردن و صحبت کردن باز ندارید.
گوش کنید. فراوان و فراوان به حرفهایش گوش دهید. وانمود نکنید که می‌شنوید بلکه با دقت به حرفها و درد دلش گوش کنید هنگامی که صحبت می‌کند صمیمانه نگاهش کنید وگوش دهید
 راه حل ندهید. سریع پیشنهاد و راه حل ندهید...زن نمی‌گوید که شما مشکل را حل کنید. او می‌گوید چون تنها می‌خواهد که گفته شود و نمی خواهد مسئله حل شود. اگر می‌گوید: سرم درد می‌کند نگویید برو دکتر. بگذارید به صحبتش ادامه دهد.
زن به توجه شما نیاز دارد. به او توجه کنید. به نیازهایش به لباسهایش، به صورتش و آرایش جدیدش به فعالیتهای روزانه‌اش و به تمام صبوری‌هایش‌. وقتی وارد خانه می‌شوید، نگاهش کنید. به مهمانی که می‌روید بین مردم غرق نشوید و هراز گاهی به دنبال او نیز بگردید. او کفش تازه خریده و به شما می‌گوید، چطوره‌؟و شما می‌گویید: خوبه‌! او خودش هم می داند. که کفش خوبی خریده است‌. چیزی بیش از اینها می‌خواهد. او باید بشنود که‌: به پاهای تو فوق العاده است
     زن دوست دارد مرد مقتدر باشد. مرد نباید ضعیف باشد. زنان از تماشای قدرت همسرشان لذت می‌برند. مقتدر باشید. دست کم نشان دهید که مقتدرید. تلاش کنید با شخصیت و محترم باشید. خرابی‌های خانه را سریع تعمیر و اصلاح کنید. مسؤولیت‌پذیر باشید
زن دوست دارد که به او احترام بگذارید. می‌داند که احترام گذاشتن به اوچقدر برایش لذتبخش است. مرد و زن در جلوی در ایستاده‌اند زن کیف می‌کند اگر شما بگویید: اول خانمها و او جلو برود. هرگززن را جلوی دیگران خرد نکنید. پیش بچه‌ها، فامیل و حتی غریبه‌ها با او خیلی محترمانه صحبت کنید. به او احترام بگذارید. 
به همسرتان قوت قلب دهید. به او اطمینان دهید. به او بگویید که دوستش دارید. بگویید که همیشه حمایتش می‌کنید و تنهایش نمی‌گذارید. بگویید که اویک کانون محبت است و خانه بدون او روح ندارد. قوت قلب‌، یک بمب صمیمیت است. این قوانین بسیار ساده‌، اما مهم را اجرا کنید، خواهید دید که صاحب بهشت روی زمین خواهید شد.


نظرات دیگران ( )

مهستی، خواننده ایرانی درگذشت
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 12:35 صبح)


مهستی، خواننده ایران در سن شصت سالگی به دلیل ابتلا به سرطان در لس آنجلس درگذشت.
 
گزارش ها حاکی است که "مهستی" خواننده مشهور ایرانی روز 25 ژوئن درگذشت. مهستی که نام اصلی اش خدیجه (افتخار) دده بالا بود در سال 1946 به دنیا آمد و روز دوشنبه در سن 60 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان فوت کرد.
 
مهستی خواننده موسیقی سنتی و پاپ ایرانی در بین مردم محبوبیت بسیاری داشت
خبر درگذشت این خواننده قدیمی ابتدا در رسانه های فارسی زبان منتشر شد، وی از مدتها قبل به دلیل ابتلا به سرطان روده بیمار و بستری بود.
خدیجه دده بالا که بعدها با روی آوردن به خوانندگی نام هنری مهستی را برای خود برگزید، در سال 1946(1325) متولد شد. در نوجوانی استعدادش برای خوانندگی توسط پرویز یاحقی کشف شد.
مهستی کار خود را در برنامه معروف گل های رنگارنگ رادیو ملی ایران با آهنگ "آنکه دلم را برده خدایا" آغاز کرد.
 
نخستین آوازهای او در مجموعه گلها به کارهای او اعتبار بخشید و او را به خواننده ای محبوب در دهه های چهل و پنجاه بین مردم بدل ساخت و به علاوه راه را برای ورود خواهر بزرگترش، هایده به عالم خوانندگی نیز باز کرد.
گفته می شود که هایده، خواهر مهستی، کار خود را پنج سال پس از او آغاز کرد.
در طول 35 سال کار خوانندگی، مهستی آهنگ های ماندگار بسیاری اجرا کرد.
 
 
کمی پس از انقلاب اسلامی ایران، وی به بریتانیا رفت و پس از چند سال به آمریکا مهاجرت کرد. در سال 2005 نیز در این کشور توسط جمعی از ایرانیان از وی برای 35 سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و پاپ ایرانی تقدیر به عمل آمد.
از وی 35 آلبوم موسیقی منتشر شده که اغلب آنها با استقبال روبرو شده است.
او در ماه مارس 2007 اعلام کرد که از چهار سال پیش به بیماری سرطان مبتلا شده است. او در سال های پیش از مرگ در "سنتا روزا" در کالیفرنیا با دخترش سحر و همسرش ناصر و دو فرزند دیگرش زندگی می کرد.



نظرات دیگران ( )

شهره آغداشلو در نقش همسر صدام
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 12:34 صبح)

سریال چهارقسمتی «بین‌النهرین» به تهیه‌‌کنندگی «بی‌بی‌سی» و با بازی «شهره آغداشلو» در نقش همسر صدام به زودی ساخته خواهد شد.
 
به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری رویترز، در این سریال چهار قسمتی «ییگال نائور»، بازیگر اسرائیلی که بیش از همه برای بازی در فیلم «مونیخ» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» شهرت دارد، در نقش «صدام حسین» ایفای نقش خواهد کرد.
در این فیلم که تهیه‌کنندگی آنرا دو شبکه ماهواره‌ای «BBC» و «HBO» به عهده دارند، «شهره آغداشلو»، در نقش «ساجده»، همسر صدام حسین، «کریستین استفان دالی»، بازیگر استرالیایی در نقش «سمیرا» همسر دیگر صدام و «یوری گاوریل»، در نقش «علی حسن المجید» معروف به علی شیمیایی، پسر عموی صدام بازی خواهد کرد.
سریال «بین‌النهرین»، به جزیئات امورات درونی خانواده صدام حسین و رابطه او با نزدیکترین مشاورانش خواهد پرداخت. این سریال این تابستان در آفریقای شمالی کلید خواهد خورد



نظرات دیگران ( )

کمی نامه می نویسم مثلاً برسد به دست تو که می خوانی.
نویسنده: محمد تحصیلدار(پنج شنبه 86/4/7 ساعت 12:31 صبح)

کمی نامه می نویسم مثلا برسد به دست تو که می خوانی
 
چند ساعتی هست که همین طور با خودم کلنجار می روم و فکر می کنم که آیا می شود سلام را اول نامه نیاورد . و آن را در لابه لای کلمات نامه یا در آخر نامه پیوند داد . شاید به خاطر این باشد که می خواهم نامه ای متفاوت با نامة ستاره ها داشته باشم . حال از این هم که بگذریم نمی دانم که چقدر باید نامه بنویسم ، کم یا زیاد ، اندازه اش دستم نیست .
به هر حال  کمی نامه می نویسم مثلا برسد به دست تو که می خوانی . برسد به کلاغ ها که یکیش من بودم یکیش تویی که امروز قرار است با من راه بروی و عاشق طعم قهوه ای هستی . یا اصلا برسد به دست یکی دیگر .مثلا به دست سیاره ی همسایه که انار خیس را خیلی دوست دارد . یا به دست تو که خیلی وقت ها کفش هامان با هم از غصه خالی می شود و بعد از مدتی دوباره پر، و دیگر اینکه  چشم های آبیت و موهای روشنت را خیلی دوست دارم ولی نمی دانم چرا گاهی وقت ها ناگهان غیبت می زند .
باز هم می گویم برسد به دست تو، که توی روز های روشن این نامه را می خوانی و فکر می کنی به همین چند شب پیش بود که برایت لالایی خواندم . می توانی مخاطب نامه ام خود تو باشی که نوشتی آسمان زنی است تنها .حتی ساکن شهر قصه باشی و گاهی به اینجا سری بزنی .یا همزادم باشی و از کنار باغ ارم این نامه را بخوانی و توی دلت بگویی سلام همزاد دیر یابم
 .اصلا از نسل حوا باشی و همه خیلی دیر بفهمند چقدر از نسل حوایی . حتی محبوبه ای باشی که همیشه درست شب ها عطرت بپیچد و این نامه را بلند بلند برای باغچه بخوانی .یادم آمد می توانی یکی دیگر هم باشی که وقتی کسی نیست شب ها برایش بلند بلند کتاب بخوانی ، انگار کمی حواست پرت شده و معلوم نیست چند خط از این نامه را جا می اندازی بهتر است که غلط بنویسم شاید به واسطه گرفتن غلط هایم نامه ام را با د ق ت بخوانی هر چه فکر می کنم که چه بنویسم که ماه حسادتش نشود عقلم به جایی نمی رسد شاید کمی ابر لازم باشد تا او را بپوشاند  .  سلام! من خیابان های پر چاله ای می بینم . من خوابم و متوجه نیستم که شاید توی چاله ای افتاده باشم که از طرح های تصویب شده یا نشده ی خداوند است . کمی کنجکاو هستم . من از صدای سوت خوشم می آید . دلم تنگ می شود برای کسی که در بیداری دیگر او را نخواهم دید و دلم باز می شود وقتی که او را در خواب می بینم این تنها جاییست که می توانم او را ملاقات کنم ، دستم گاهی به آسمان می رسد ، گاهی نه ، گاهی ستاره می چینم و گاهی آنها را فقط نوازش می کنم ، حال با چیده هایش چکار می کنم بماند چون خودم هم نمی دانم چه برسد به تو . این نامه جای خالی ندارد . برسد به دست تو. آری ، خود خودت که الان هاج و واج مانده ای که من دیوانه چه نوشتم ، آیا وقتی می نوشتم خواب بودم یا بیدار .

بماند چون خودم هم نمی دانم چه برسد به تو که فقط خواننده آن هستی .
محمد هنوز بیداری ، ساعت 3 صبح مگه نمی خوای بخوابی ، معلوم هست داری چیکار می کنی تمام زندگیت شده این دستگاه لعنتی که امید وارم باعث و بانیش آب خوش از گلوش پایین نره ، به ارواح خاک بابات قسم اگه خاموشش نکنی بگیری بخوابی میام پرتش می کنم بیرون .
 وای ی ی ی ی ی
عزیز جون فدات شم کاری به کار من نداشته باش دارم متن می نویسم شما بخواب منم تا چند دقیقه دیگه می خوابم ، اصلأ یه بوس بدم راضی میشی دست از سرم برداری ، برو بده به اون دخترایی که باهاشون حرف میزنی ، قربونت برم که کم نمی یاری ، چشم الان می خوابم .
خوب فکر کنم واسه امشب کافی باشه ، همون طور که متوجه شدی ، عزیزم دیگه بد جوری عصبانی شده و تحت هیچ شرایطی هم کوتاه بیا نیست به هر حال مجبورم به خاطر جان لپ تاپمم که شده دست از متن نوشتن بر دارم و کله ...... بذارم اون هم با این امید که فردا هم روز خداست ولی نه آن که من هم به تارا باز خواهم گشت برای برگرداندن کلارک گیبل بلکه وقت هست برای نوشتن متن اونم از نوعی که من می نویسم و هنوز بعد از چند سال اسمی واسش انتخاب نکردم .
حال از حضورت خداحافظی می کنم و این متن رو فردا برایت ارسال می کنم که برسد به دست تو که می خوانی .



نظرات دیگران ( )

از امشب دزد می شوم
نویسنده: محمد تحصیلدار(چهارشنبه 86/3/16 ساعت 12:56 صبح)

به خدا قسم ، به شرفم سوگند ، از امشب دزد می شوم

زمان : ساعت ۸ صبح ، روز دوازدهم اردیبهشت ماه امسال

مکان : خیابان طوس ، چهارراه زنجان جنوبی ، نبش مدرسه تقوا

موضوع : به اصطلاح سد معبر !

کسانی که ساکن این محله هستند ، یا فرزند خردسالشان را به مدرسه تقوا می بردند ، هر روز صبح شاهد حضور جوانکی بودند که در نزدیکی مدرسه و در کنج یکی از دیوار های چهارراه ، که معمولآ در تمام ساعات روز خلوت است ، بر روی یک چرخ دستی کوچک ، سبزی می فروخت . او سبزی های تازه را صبح خیلی زود با هزار مکافات از میدان تره بار که در خارج از شهر قرار دارد تهیه می نمود و از اول صبح در جایگاه دائمی اش ، به انتظار حضور مشتری می ماند .

اغلب مشتریان او ، اولیای دانش آموزان همین مدرسه یا اهالی محل بودند که به خاطر ارزانی و تازه بودن سبزی ها ، از این جوانک ، که چهره اش به شهرستانی های مهاجر می خورد ، بودند . وی با تلاش روزانه خود ، مخارج مادر کهن سال و همسر و فرزند خردسالش را تآمین می کرد . اگر چه جوان مورد بحث ما ، دارای دیپلم و به اصطلاح خودمون تحصیل کرده تلقی می شد ، ولی در این آشفته بازاز بی کاری ، به هر حال، این تنها حرفه ای بود که انتخاب کرده بود . وظاهرآ گله ای هم نداشت .

سه شنبه دوازدهم اردیبهشت : تازه بساط خود را چیده ، و در حال پاشیدن آب بر روی سبزی ها بود که سر و کله ماموران مبارزه با سد معبر به روال همیشه پیدا شد . جوانک به تصور این که همانند گذشته برای دریافت حق سبیل آمده اند ، درون جیب های خود به دنبال اسکناس های سبز خوش رنگ می گشت . اما با تعجب دید این بار در چهره ی آن ها موجی از قساوت و بی رحمی نمایان است ..... جوان در حالی که لکنت زبان گرفته بود ، تا آمد سلام کند ، در یک چشم بر هم زدن دید که با حواله اولین لگد ، چرخ دستی اش به آسمان رفته و با شدت واژگون شد ...... و آن گروه خشن با بی رحمی غیر قابل توصیف ، به سوی سبزی های پراکنده شده بر روی زمین ، یورش برده ، و با ریختن آن درون خودروی شهرداری ، مشغول رفع سد معبر هستند ...!!

جوان ابتدا به سراغ سر دسته آن ها رفت و با التماس گفت چرا سرمایه من را به باد می دهید ؟ من که هر روز حق حساب شما ها را پرداخت می کرد م . امروز مگر چی شده است که این چنین با من بر خورد می کنید ....؟ مامور قلچماق شهرداری که اصلآ گوشش به حرف های جوان نبود ، همچنان سعی در جمع کردن آخرین آثار بجای مانده بر روی زمین بود . جوان این بار دست مامور را می گیرد و التماس کنان می گوید : مگر من هر روز پول نمی دادم ؟ خب حالا هم می دم .تورو خدا این کار را نکنید .

مامور شهرداری با خونسردی جواب داد : درسته که هر روز پول می دادی ، ولی از امروز رئیس ما عوض شده ، و اهل پول گرفتن نیست ... از ما خواسته به وظیفه مون بپردازیم . جوان بیچاره هر چه التماس کرد ، خواهش نمود ، به گوش آن ها نرفت ....

جوان که از التماس کردن مکرر نتیجه ای نگرفته بود ، با دیدن دانش آموزان و اولیای آن ها خجالت زده شده و کم کم عصبانی شد ..... با دیدن تجمع مردم ، یا همون مشتری های روزانه اش ، دیگه التماس نکرد .... صدای او تبدیل به نعره ای شد که تمام محله را پر کرد .... او در حالی که ماموران سر خوش از انجام وظیفه اشان بودند ، خطاب به آن ها با فریاد گفت : به شرافتم سوگند ، از امشب دزدی می کنم ...... به خدا قسم از امشب دزدی می کنم ......



نظرات دیگران ( )

تبلیغات تصویری!
نویسنده: محمد تحصیلدار(چهارشنبه 86/3/16 ساعت 12:19 صبح)

تبلیغ شامپو

 

تبلیغ یک شرکت پستی

نظرات دیگران ( )

آیا می‏دانستید؟؟؟
نویسنده: محمد تحصیلدار(چهارشنبه 86/3/16 ساعت 12:5 صبح)

<<<خیلی جالبه حتماً ببینید>>>


ادامه مطلب...


نظرات دیگران ( )

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود موزیک های جدید
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
اصلاح می‏شوید ، البته در شغلتان
مقاله‏ای برای بهتر زیستن (مردانه) قسمت اول
تابستان 1386
بهار 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
سیب
محمد تحصیلدار
من خودمم نه بیشتر

|| لوگوی وبلاگ من ||
سیب

|| لینک دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو