سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به سه تن نمی نگرد و با آنان سخن نمی گوید : پیشوای ستمکار، پیرِ زناکار و عابد متکبّر . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 4  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 15287
 
سیب
 
از امشب دزد می شوم
نویسنده: محمد تحصیلدار(چهارشنبه 86/3/16 ساعت 12:56 صبح)

به خدا قسم ، به شرفم سوگند ، از امشب دزد می شوم

زمان : ساعت ۸ صبح ، روز دوازدهم اردیبهشت ماه امسال

مکان : خیابان طوس ، چهارراه زنجان جنوبی ، نبش مدرسه تقوا

موضوع : به اصطلاح سد معبر !

کسانی که ساکن این محله هستند ، یا فرزند خردسالشان را به مدرسه تقوا می بردند ، هر روز صبح شاهد حضور جوانکی بودند که در نزدیکی مدرسه و در کنج یکی از دیوار های چهارراه ، که معمولآ در تمام ساعات روز خلوت است ، بر روی یک چرخ دستی کوچک ، سبزی می فروخت . او سبزی های تازه را صبح خیلی زود با هزار مکافات از میدان تره بار که در خارج از شهر قرار دارد تهیه می نمود و از اول صبح در جایگاه دائمی اش ، به انتظار حضور مشتری می ماند .

اغلب مشتریان او ، اولیای دانش آموزان همین مدرسه یا اهالی محل بودند که به خاطر ارزانی و تازه بودن سبزی ها ، از این جوانک ، که چهره اش به شهرستانی های مهاجر می خورد ، بودند . وی با تلاش روزانه خود ، مخارج مادر کهن سال و همسر و فرزند خردسالش را تآمین می کرد . اگر چه جوان مورد بحث ما ، دارای دیپلم و به اصطلاح خودمون تحصیل کرده تلقی می شد ، ولی در این آشفته بازاز بی کاری ، به هر حال، این تنها حرفه ای بود که انتخاب کرده بود . وظاهرآ گله ای هم نداشت .

سه شنبه دوازدهم اردیبهشت : تازه بساط خود را چیده ، و در حال پاشیدن آب بر روی سبزی ها بود که سر و کله ماموران مبارزه با سد معبر به روال همیشه پیدا شد . جوانک به تصور این که همانند گذشته برای دریافت حق سبیل آمده اند ، درون جیب های خود به دنبال اسکناس های سبز خوش رنگ می گشت . اما با تعجب دید این بار در چهره ی آن ها موجی از قساوت و بی رحمی نمایان است ..... جوان در حالی که لکنت زبان گرفته بود ، تا آمد سلام کند ، در یک چشم بر هم زدن دید که با حواله اولین لگد ، چرخ دستی اش به آسمان رفته و با شدت واژگون شد ...... و آن گروه خشن با بی رحمی غیر قابل توصیف ، به سوی سبزی های پراکنده شده بر روی زمین ، یورش برده ، و با ریختن آن درون خودروی شهرداری ، مشغول رفع سد معبر هستند ...!!

جوان ابتدا به سراغ سر دسته آن ها رفت و با التماس گفت چرا سرمایه من را به باد می دهید ؟ من که هر روز حق حساب شما ها را پرداخت می کرد م . امروز مگر چی شده است که این چنین با من بر خورد می کنید ....؟ مامور قلچماق شهرداری که اصلآ گوشش به حرف های جوان نبود ، همچنان سعی در جمع کردن آخرین آثار بجای مانده بر روی زمین بود . جوان این بار دست مامور را می گیرد و التماس کنان می گوید : مگر من هر روز پول نمی دادم ؟ خب حالا هم می دم .تورو خدا این کار را نکنید .

مامور شهرداری با خونسردی جواب داد : درسته که هر روز پول می دادی ، ولی از امروز رئیس ما عوض شده ، و اهل پول گرفتن نیست ... از ما خواسته به وظیفه مون بپردازیم . جوان بیچاره هر چه التماس کرد ، خواهش نمود ، به گوش آن ها نرفت ....

جوان که از التماس کردن مکرر نتیجه ای نگرفته بود ، با دیدن دانش آموزان و اولیای آن ها خجالت زده شده و کم کم عصبانی شد ..... با دیدن تجمع مردم ، یا همون مشتری های روزانه اش ، دیگه التماس نکرد .... صدای او تبدیل به نعره ای شد که تمام محله را پر کرد .... او در حالی که ماموران سر خوش از انجام وظیفه اشان بودند ، خطاب به آن ها با فریاد گفت : به شرافتم سوگند ، از امشب دزدی می کنم ...... به خدا قسم از امشب دزدی می کنم ......



نظرات دیگران ( )

تبلیغات تصویری!
نویسنده: محمد تحصیلدار(چهارشنبه 86/3/16 ساعت 12:19 صبح)

تبلیغ شامپو

 

تبلیغ یک شرکت پستی

نظرات دیگران ( )

آیا می‏دانستید؟؟؟
نویسنده: محمد تحصیلدار(چهارشنبه 86/3/16 ساعت 12:5 صبح)

<<<خیلی جالبه حتماً ببینید>>>


ادامه مطلب...


نظرات دیگران ( )

ماهرانه رفتار کنید
نویسنده: محمد تحصیلدار(سه شنبه 86/3/15 ساعت 11:53 عصر)

در موقعیت های دشوار ماهرانه رفتار کنید
باید با آن روبه رو شوید. ما همه انسانیم. ممکن است گاهی در بعضی موقعیت های اجتماعی احساس ناراحتی، دست و پا چلفت بودن، کمرویی و خجالت کنیم و نتوانیم آنچه را که در مورد آن فکر می کنیم صراحتاً بر زبان آوریم و کلمات مناسب برای ابراز آن را پیدا  نمی کنیم. ممکن است در یک مراسم ترحیم یا روزی باشد که یکی از همکارانتان از کار اخراج می شود. ممکن است هر جایی این احساس را تجربه کنید.

ادامه مطلب...


نظرات دیگران ( )

110 نکته مفید برای داشتن زندگی شیرین
نویسنده: محمد تحصیلدار(سه شنبه 86/3/15 ساعت 11:49 عصر)


110 نکته مفید برای داشتن زندگی شیرین

نویسنده: مینا الله مرادی
انتشارات تخت جمشید

چند راهکار مفید برای مردان:
1) از همسرتان درباره ی کارهایی که طی روز انجام داده سؤال های شخصی بکنید؛ مثلاً بپرسید: ( آیا امروز به پزشکی که قرار بود مراجعه کنی، مراجعه کردی؟)
2) گوش دادن و سؤال نکردن را تمرین کنید.
3) مدت بیست دقیقه با او وقت صرف کنید. ( در این زمان از خواندن روزنامه و یا انجام کارهایی که حواس شما را به آن معطوف می کند، خودداری نمایید.)
4) وقتی او با شما حرف می زند، مجله یا روزنامه را به کناری بگذارید، تلویزیون را خاموش کنید و همه ی توجه خود را به او معطوف نمایید.
5) وقتی مسأله ای را با شما در میان می گذارد، شکیبایی به خرج دهید و مرتب به ساعت نگاه نکنید.

ادامه مطلب...


نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود موزیک های جدید
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
اصلاح می‏شوید ، البته در شغلتان
مقاله‏ای برای بهتر زیستن (مردانه) قسمت اول
تابستان 1386
بهار 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
سیب
محمد تحصیلدار
من خودمم نه بیشتر

|| لوگوی وبلاگ من ||
سیب

|| لینک دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو